وی [پروردگار] پیش از آفرینش هستی، عاشق ما بود؛ او ما را دید و شناخت و برکت و لطف خویش را برای ما مهیا ساخت. وی از ازل، ما را برگزید و به ما عشق ورزید. هر لطف تازهای که به ما میرسد، از آن سرچشمه ازلی بر آمده است و جز این برایمان رقم نمیزند. او نیست که تغییر میکند بلکه ماییم که دچار تغییر هستیم. آنگاه که درستکار و نیکوییم، مطیع خواسته او هستیم و با او سازگار، اما هنگامی که از نیکی دست می کشیم و درستی را به یک سو مینهیم، دیگر با او سر سازگاری نداریم و اسباب خشنودی او را فراهم نمیآوریم. این معیاری تغییرناپذیر است که مخلوقات ناپایدار، دائما بدان نزدیک و از آن دور میشوند. دادگستری او در برابر بدکاران و عشق او به خوبان، یک چیز است؛ همانچه که او را با همه نیکان پیوند میدهد و با همه بدها ناسازگار میسازد. رحمت، نیکی و لطف پروردگار است که ناظر بر ناراستیهای ماست و می کوشد که ما را نیکو گرداند. این مهربانی که سرانجام ما نیز آن را درمییابیم، ریشه در عشقورزی همیشگی آفریدگار به آفریدهاش دارد. تنها از اوست که نیکی و مهربانی راستین به انجام میرسد و تداوم مییابد. دریغا بر آن نفس گستاخ که این حالت را در خود میجوید! این عشق خداوند به ماست که همه چیز را به ما عطا میکند، اما گرانبهاترین موهبت او آن است که ما نیز بدو عشق بورزیم؛ محبتی که سزاوار اوست. زمانی که پروردگار به واسطه عشق خویش، شراره مهر خویش را در درون ما نیز شعله ور ساخت، در پهنه درون ما به سلطنت مینشیند و آنگاه زندگانی ما، آرامش و آسایش ما و سرور ما را، در آن گستره بنیان مینهد؛ و از این پس ما در آستانه چشیدن طعم حیات سعادتمندانهای هستیم که او، خود از آن برخوردار است. مهر پروردگار به ما، نقشی از ابدیت و بیکرانگی او برچهره دارد؛ مهرورزی او چون ما محدود و به اجبار نیست. آنگاه که خداوند عشق می ورزد، همه مقیاسهای عشق او بیکران است. او در طلب مخلوقی خاکی که دوستدار اوست، از آسمان به زمین میآید. پروردگار با محبوبه خویش، موجود و خاک میشود و او را با غذای خویش میپرورد. اینها شگفتیهایی از عشق الهی است؛ عشقی که در آن پروردگار لایتناهی از همه مهربانی و محبتی که در توان ماست، پیشی میگیرد؛ او چنان عشق میورزد که برازنده خدایی اوست؛ مهری افزون که سراسر درکناشدنی است. (از کتاب عشق، نیایش؛ دو جستار عارفانه که بخشی از آن ترجمه رسالهای است از فرانسوا فنلون عارف مسیحی قرن هفده و هجده میلادی)