در رویکردی که پیش از گادامر وجود داشت، برای دریافت معنی، سهم اصلی را فاعل شناسا بر عهده داشت و متن از این نظر، تابع آن بود. متن در رویکرد گادامر تابع فاعل شناسا نیست و در رخداد فهم، به اندازه مفسر، سهیم است؛ حتی در مواردی متن است که مفسر را به چالش میکشاند. گادامر هر متن را پاسخ به پرسشهایی میدانست و شناخت متن را در گرو یافتن پرسشهایی خواند که متن پاسخ آنها است. البته با توجه به افقهای معنایی متفاوت و در حال تحول مفسر و متن، این پرسشها و در نتیجه، پاسخ آنها متفاوت خواهد بود. در این میان، آثار کلاسیک از چنان ظرفیتی برخوردارند که به نظر میرسد در هر عصر پرسشهایی خاص برای آن دوران مطرح کرده و اساساً برای آن روزگار آفریده شدهاند.
میتوان گفت اثر کلاسیک در نگاه گادامر، همواره نیازمند تفسیر است زیرا گزارهای درباره گذشته نیست و در هر زمان، مخاطب خاص آن زمان را دارد؛ مخاطبی با افق معنایی و پیشداوریهای خاص او و روزگارش. البته هر متنی چنین فراگیریای ندارد و چنان نیست که امکان چنین گفتگوی بیزمانی را فراهم سازد؛ روی دیگر این سخن آن است که مخاطب هر متن نیز چنین تعامل و ارتباطی را با هر متنی بر قرار نمیسازد.(در کتاب درباره کلاسیک: گادامر، الیوت، سنتبو به این موضوع پرداختهام)